سهراب گفت چشمها را باید شست !
شستم ولی…
گفت جور دیگر باید دید!
دیدم ولی…..
گفت زبر باران باید رفت
رفتم ولی…..
او نه چشم های خیس و شسته ام را ,, نه نگاه دیگرم را,, هیچکدام را ندید ,,
فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :
دیوانه ي باران زده
آســـــــــمان نیلوفری...
برچسب : نویسنده : نیلوفـــر♥ღ asemaneman بازدید : 1107